از شیر گرفتن فربد
بلاخره موفق شدم از شیر بگیرمت . شده بود برام یه کابوس هر وقت فکر می کردم که چطوری ممکنه که دل بکنی به نتیجه ای نمی رسیدم اطرافیان هم منو ترسونده بودند که خدا به دادت برسه با این وابستگی که فربد داره پوستت کنده میشه . تو پستونک و شیشه نمی خوردی و می دونستم موقع خواب اذیت می شی .چند روز بعد از تولد 2 سالگیت تصمیم گرفتم روز ها بهت شیر ندم . صبر زرد هم خریدم و روش رو چسب زخم زدم روی چسب زخم هم لاک قرمز زدم . یک کمی لج می کردی ولی موقع خواب بعد از ظهر شروع کردی به گریه کردن . نمی تونستی بخوابی ، به روش ها مختلف جلوی تلوزیون یا پشت کامپیوتر و ...می خوابیدی . یه روز بی طاقتی کردی و با اینکه صبر زرد خیلی تلخ بود شروع کردی به شیر خوردن . دلم برات کباب شد .ولی چه کنم کم کم روزها رو از سرت گرفتم بعد از دو هفته شب موقع خواب رو از سرت گرفتم همیشه تا 2 شب بیدار بودی با هزار مصیبت می خوابوندمت . یک عالمه بازی می کردیم و هر شب تکرار بازی های شب قبل جالب بود که همه بازی ها رو یادت می موند واقعا خسته می شدم . و بعد از یک هفته شب ها تو خواب هم دیگه بهت شیر ندادم .بعضی وقت ها موقع بازی کردن یادت میومد که بیایی و شیر بخوری با خودت می گفتی مم مم و بعد می گفتی اااااااه .یادت میومد که تلخه .عزیز دلم . یک ماه طول کشید که بلاخره موفق شدم شیر رو از سرت بگیرم . خدا رو شکر که خیلی اذیت نشدی و اذیت نکردی.هیچ کس باورش نشد که به این راحتی تمام شد.
عزیزم عشقم نفسم زندگیم . مامان فدات بشه الهی