فربد پیکاسو
یه روز که یکی از دوستام ( خاله مژگان ) اومد خونمون برات یه بسته رنگ انگشتی آورد ، اولش فکر کردم که حالا حالا ها به دردت نمی خوره بعد با مژگان جون فکر کردیم که کاغذ به دیوار بچسبونیم. ولی یه دفعه یه فکری به ذهنم رسید ، فقط یه بدی داره اینکه نمی تونم نقاشی هات رو نگه دارم و زود پاک میشه .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی