اولین سفر شمال
تو شهریور ٨٩ بود که بعد از یک سال برای مسافرت از خونه اومدم بیرون ، آخه وقتی تو رو حامله شدم نمی تونستم از جام تکون بخورم و کاملا باید استراحت می کردم چند باری هم نزدیک بود که تو رو از دست بدم ولی خدا رو شکر که مقاومت کردی . خیلی خسته شده بودم و دلم یه مسافرت میخواست از طرفی هم می ترسیدم که تو اذیت بشی ولی با اسرار مامان و خاله سمیرا چند روزی رو رفتیم شمال و خوب بود رفتیم خونه چند تا از فامیل ها و تو رو بهشون نشون دادم همه عاشقت شدن. یکی دو بار هم تو ماشین لج کردی و مجبور شدیم از ماشین پیاده شیم تا کمی بیرون از ماشین بگردی و یک بار هم مهمونی رو کنسل کردیم و برگشتیم خونه آخه خیلی گریه می کردی . نتونستم ببرمت دریا هوا خیلی گرم بود. ولی می برمت عزیز دلم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی