فربد برسام و مهرشاد
بعد از یکی دو بار رفتن خونه دختر دایی و بازی کردن با برسام ، یه شب برسام و مامانش وخاله هاش همراه مهرشاد اومدن خونه ما ، از همون اولش خیلی برسام رو اذیت کردی و فقط با مهرشاد بازی می کردی حتی اجازه نمی دادی که برسام هم با مهرشاد بازی کنه تمام اسباب بازی هات رو از دست برسام می گرفتم و طفلکی همش گریه می کرد . خلاصه اینکه آخرش هم انگشتش رو گاز گرفتی و باعث شد که برسام ازت بترسه .طفلکی خودش می رفت تو یه اتاق و با خودش بازی می کرد ولی باز هم یواشکی یه سری بهش می زدی که مبادا چیزی از وسائل تو رو برداشته باشه. عجب شبی بود ٣ تا پسر خوب معلومه چه آتیشی می سوزونند .آخه چرا نمی ذاری برسام با اسباب بازی هات بازی کنه وقتی هم که رفته بودیم خونشون باز هم اسباب بازی های برسام رو می گرفتی و بهش نمی دادی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی