پسر بلا
14 ماهگی ات که تمام شد تونستی از بالا بری دیگه یک لحظه هم نمی تونم تنهات بذارم . شیطون هر روز به شیطونی هات اضافه میشه مامان قربون خنده هات بره که وقتی یک کاری رو می کنی می خندی قربون اون برق چشمات بره الهههههههههههههههههههههی
کم کم وقتی می ایستی دستت رو آزاد می کنی که بتونی خودت بایستی برای راه رفتن خیلی تلاش می کنی هفته پیش رفتیم برات کفش سوتی خریدیم اینقدر ذوق داشتی که راسته خیابان بهار رو می گفتی بریم بالا و بیاییم پایین ، همه مغازه ها بسته شدند و من و تو و بابایی تو خیابون بودیم
همچنان تو ماشین بی طاقتی می کنی اصلا نمی تونیم جایی بریم یه سره گریه می کنی و خودتو به شکل های مختلف می چرخونی. باید با یه چیزهایی سرت رو گرم کنیم تا برسیم .تازگی ها هم که میگی برم پشت فرمون بشینم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی