امروز به بابا پیشنهاد دادم که به یه پاساژ بریم تا تو بتونی یک کمی راه بری ، رفتیم پاساژ سمرقند تو جنت آباد ، اولین بار بود که به اونجا می رفتیم . من و تو داشتیم آروم آروم راه می رفتیم ولی بابا فری خیلی تند تند رفته بود و دیگه نمی دیدمش 5 دقیقه از رسیدنمون نگذشته بود که یه گوشه پات سر خورد و با پیشونی افتادی روی گوشه سنگ ، جیغت رفت هوا ، سریع بغلت کردم دیدم پیشونید زخمی شده و بعد یه دفعه ازش خون اومد منم زدم زیر گریه چند بار بابات رو صدا کردم ولی اونجا شلوغ بود و اون صدای ما رو نمی شنید . یه خانم و آقایی اومدن طرف من و تو رو ازم گرفتند دستمال گذاشتند رو پیشونید ولی جیغت بیشتر شد . بغلت کردم و نشستم و با کف دست دستمال رو نگه داشتم...