عروسی پسر دایی
تعطیلات ٢٢ بهمن ، عروسی پسر دایی علی دعوت شده بودیم و همگی رفتیم شمال ، وای خونه نگو یخچال خونه یخ یخ ، داشتیم از سرما می لرزیدیم ، هوا خیلی سرد بود وحشتناک سرد بود ، آخه پسر جان چه وقت عروسیه تو این بارون و برف ؟ خوش گذشت هر چند که بی قراری می کردی و همش می گفتی از تالار بریم بیرون . خلاصه ٣ روز اونجا موندیم و روز آخر سرما خوردی . و خونه یکی از فامیل ها مثل اینکه یک گله پشه افتادند به جونت و ما هم از همه جا بی خبر ، دستات ، گوشات و زیر چشمت رو گزیدند الهی بگردم چقدر به نیش پشه حساسیت داشتی تا یک هفته جاش مثل تاول شده بود . ...
نویسنده :
فربد
1:44